بالاتر از آسمان جایی نیست
آخر قصه مان را همان اول لو دادند؛ همان جایی که گفتند: یکی بود کی نبود
نگذارید که بی باده بمانم گاهی
نگذارید که از سینه برآرم آهی
وقتی مردم بگذارید مرا در تابوتی
تخته هایش همه از چوب رز یاقوتی
مرد غسال مرا سیر شرابی بدهید
همه را مست و خراب باده نابی بدهید
همه را مست وخراب از می انگور کنید
هرکه شیون کند از دوروبرم دور کنید
به نمازم نگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخاند غزلی از حافظ
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگرسوخته عاشق عیار برفت
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, ساعت
3:30 توسط الهه| نظر بدهيد
آخرين مطالب
Design By : Pichak |